هوای فرقت مادر
نوای قلب محزون را
بیفشاند بر سر راهم
سکوتم مملو از حرف بود
فراسوی صدای نور
شکسته شد دل زارم.
شدم ابری
بسان ابر بی وزنی
در آن کوهسار داغ تو
نباشد در کفم آبی
که ریزم بر پس پایت
غمینان را بگو با اشک
برون آیید از این سودای پرتردید
دمی آرید مدد بر من
ندارم آنچه ریزم من، به پای ذی صلاح تو
سر از پایم نمی دانم
نگاهت بر دلم افتاد
چه دیدی جز پاره ای از این
سیاه مشق عاشق را
سبک بالان بسان باد
بیارامم در این فریاد
در این قبرستان پر تردید
صدای مرگ می آید
شبیه شیهه ی اسبی
گریز پای و سراسر شور
دویدم تا که دریابم
کوچکی امواج مواج نگاه تو
دمی از ساز قلب ارام تو
نم سوزش از این خشکی
از این بی هم نوائیت
بیافتد بر این جان بی مقدار
نگارا از چه میخواهی
بیفشانی غم هجرت
به روی دیدگان غمبارم